1. تصویری از جلد کتاب "دم گربه ها را بکش" را گذاشته بود و زیرش کلی حرف بار شاعر کتاب و وزارت ارشاد و. کرده و نوشته بود ببینید در این چهل سال چه بر سر ادبیات کودکمان آمده است. نوشته بود در این کتاب شاعر به بچه ها می گوید که اگر گربه غذایشان را خورد دمش را با قیچی بچینند و کلی آه و ناله راه انداخته بود که کسی که به حیوان رحم نکند به انسان هم رحم نمی کند و اینها دارند قاتل بالقوه پرورش می دهند و. از خانمی که عکس را فرستاده بود پرسیدم: شما خودت این کتاب را خوانده ای؟ گفت نه. کتاب را تهیه کردم و تک تک شعرهایش را خواندم. مضمون شعری که اسمش شده بود اسم کتاب این بود که شاعر از زبان کودک به مخاطب نامعلومی می گوید که چرا از من می خواهی فلان و بهمان کار بد را انجام دهم (از جمله این که دم گربه را بکشم) و من نمیخواهم این کارها را بکنم. اصلا حرفی از غذا و قیچی و قاتل پروری نبود!!!


2. این که من گاهی می توانم با چنین سرعتی کسی را فراموش کنم و گاهی هزار سال نوری هم که بگذرد دلبسته می مانم اختلالی، چیزی نباشد یک وقت؟!


3. نمی دانم چرا امروز به طور ناگهانی آهنگ "آسمونی" شادمهر عقیلی در ذهنم پلی شد. یادش به خیر یک زمانی بود که من مدام خانه خاله جان بودم. ندا که آن وقتها یک بچه دبستانی بود از صبح تا شب فقط همین آهنگ را پلی می کرد و برایش می مرد! من و هدی دیگر حالمان بد می شد از شنیدن این آهنگ. ولی مگر ندا رضایت می داد؟ الان "آسمونی" برایمان جوک شده است: "ندا آسمونی رو یادته؟ اگه آفتاب تو چشات لونه کنه." خنده ی حضار!!!


4. تلخ ترین حادثه های زندگی من، در ماه رمضان اتفاق افتاده است؛ طوری که سالها است با نزدیک شدن به این ماه استرس می گیرم. اما امسال ترس دیگری هم دارم که بدجور دارد عذابم می دهد: من قرار است دیگر دعا نکنم! وحشتناک نیست؟ =(


5. در یکی از دانشگاههایی که در آن تدریس می کنم دختر جوانی مسوول قرارداد بستن با اساتید در شروع هر ترم و نظارت بر برگزاری کلاسها است. این دختر علیرغم مهربانی ظاهری، بی اندازه موذی و آب زیرکاه است. به راحتی دروغ می گوید، حرفهای خودش را 180 درجه می چرخاند و یک چیز دیگر از آن در می آورد، با مهارت تمام حرف در دهانت می گذارد، از حرفهای گفته و نگفته ات علیه خودت استفاده می کند، هر بلایی خواست سرت می آورد و در نهایت قضیه را طوری تفسیر می کند که انگار لطف بزرگی در حقت کرده است و تو سپاسگزارش نبوده ای! راستش تا قبل از آشنا شدن با این خانم، هیچ کدام از ماجراهای واقعی را که در آن زنی با حقه بازی و دغلکاری مردی را تسخیر و از او سو استفاده می کند باور نمی کردم! ربطش را خودتان متوجه باشید لطفا! =)


6. چند تایی وبلاگ می شناسم که در توصیف آنها فقط یک چیز می توانم بگویم: چرت و پرت!» (البته از نظر من). جالب است که نویسنده های تقریبا همه این وبلاگها آدمهای به شدت مغروری هستند که حرفها و کارها و باورهای خودشان را وحی منزل می دانند و معتقدند بهترین روش زندگی و اعتقادات ممکن را دارند که هیچ خللی در آن وارد نمی شود و در رفتار و حتی گاهی گفتار نشان می دهند که علاقه ای به تبادل نظر سالم (که در آن همیشه احتمال ایجاد تغییراتی در نگرش هر یک از دو طرف یا دست کم درک نگرش مقابل هست) ندارند و از اول آمده اند که رسالتشان را که هدایت دیگران به مسیری است که خودشان می روند انجام دهند و هیچ احترامی هم برای خواننده ها قائل نیستند و همیشه جوابهای توهین آمیز یا چرت می دهند اما با همه این احوال، باز هم یک عده ای هستند که مصرانه برای هر پست این بلاگرها کامنت می گذارند و با آنها بحث می کنند و حرض می خورند و سعی دارند در عقایدشان نفوذ کرده آنها را متوجه اشتباهشان بکنند و هرگز هم موفق نمی شوند ولی باز هم از پا نمی نشینند. این بلاگرها که خب معلوم الحالند و من هیچ سوالی ازشان ندارم! ولی خیلی دلم می خواهد بدانم فاز آن کامنترها چیست! آخر خواهر/ برادر من! این همه آدم جاهل و پرمدعا توی دنیا! این چند بلاگر هم رویش! چیزی می شود؟! احترام خودتان را نگه دارید و بگذارید آنها هم برای خودشان خوش باشند!

+ لطفا نیایید برای وبلاگهای مورد نظرم مثال بزنید یا سوال بپرسید که فلان وبلاگ است یا خیر. ممکن است هیچ کدام از وبلاگهایی که به ذهن شما می آید مد نظرم نباشد. ممکن است برخی از وبهای مد نظرم از نظر شما چرت نباشد. این فقط یک دید شخصی است.


7. در جریان باشید خودم را کنترل می کنم که دم و دقیقه پست نگذارم و نتیجه شده است این! مدتی است خیلی حرفم می آید!


+ شاعر عنوان: محتشم کاشانی






مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها