دختر کُرد (که همنام خودم بودم)، تند و تند سر مبلها را می گرفت و به بابا کمک میکرد تا آنها را در ماشین بگذارد. وقتی من جلو می رفتم تا کمکشان کنم می گفت: "شما با چادرید نمیتونید. خودم کمک می کنم." بعدا مامان گفت: "میخواستم به دختره بگم این لوسه! چادرم سرش نباشه نمیتونه!"‍♀️


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها